انقدر وبلاگای مردمو خوندمو بعد سال ها وبگردی کردمو لینکای باحالشو تو فیسبوک شر کردم که بالاخره یه چیزی ته تهای وجودم وول وول کرد و اومدم اینجا و ملتی رو شاد کردم با انتشار یک پست جدید.( اعتماد به نفس خرزوخانی).

دیروز شهر تهران به علت آلودگی هوا تعطیل بود .من که از این خبر چیزی نفهمیدم:(البته من می خواستم لینک ایرنا رو بزارم هر چی گشتم پیدا نکردم)

1- دوشنبه شب نشست برگزار شده چهارشنبه پس چرا تعطیله؟ سه شنبه هوا توپ بوده؟

2- اگه کلیه ادارات و .... تعطیله پس چرا فقط دولتیا تعطیلن؟


چهارشنبه که رفتم سر کار انقده خیابونا خلوت بود ، در حد ذوق مرگ!

سه شنبه رئیسه جون ( الان روابط توپه ، بزنم به تخته) جلسه فروش گذاشت از 3 تا 7و 45 دقیقه ، نیم ساعت یه بار هم به منشی می گفت بگید برای ما چایی بیارن ، من از جلسه که پریدم بیرون اولاً آقای ح از من زرنگ تر بود و اون زوتر رفت دستشویی خوب منم تو این فاصله وسایلمو جمع کردم و سیستممو خاموش ؛ دوماً عزیزم خوب شما ترکی عادت داری به چایی خوردن و یه دستشویی ناقابلم نمی ری فکر منو بکن که دارم منفجر می شم.

تو شرکت ما هر روز یه اتفاق نادر می افته ، دیروز آقای ف آجان آورد واسه رئیسه جون.البته مطلقاً حق با آقای ف نبود.

هفته پیش خانم همساده ، خانم حسینی ، اومد دم در واسمون گوشت قربونی آورد و مامانم مطابق معمول از بچه کوچک خانواده ( که الان دیگه خرس گنده ای بیش نیست) دیواری کوتاه تر گیر نیاورد و گفت برو بگیر ، بعد من هم که مدت ها آرزوم این بود که وقتی با مردم حرف می زنم مخصوصاً اونایی که نان استاپ تعارف تیکه پاره می کنن ؛ منم بتونم جوابشونو بدم وقتی خانم حسینی رفت و من اومدم بالا دیدم بببببله خودم داشتم نان استاپ تعارف تیکه پاره می کردم و حتی مهلت به اونم نمی دادم.خدایا شکرت.

خیلی جالبه اون موقع که ما مدرسه می رفتیم تعداد بچه مدرسه ایها از همه بیشتر بود ، دانشگاه خواستیم بریم از همیشه تعداد داوطلبان بیشتر بود ، خیر سرمون سرکار می ریم ، همه دارن می رن سر کار ! کلاً منظورم به جزغاله خودمونه که یکی دیگه از دلایلشم اینه که ماشاء ا... انقد زیادیم همیشه باید تو سرو کله همدیگه بزنیم تا به یه جایی برسیم.خوش به حال این نسل چهارمی ها .البته من هیچ رقمه افتخار نسل سوم بودنم رو به بقیه نمی فروشم ، گفته باشم!!!!!( باز هم توهم خرزوخانی)